شعرهای دوبیتی سری چهارم
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
شعرهای دوبیتی سری چهارم
نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392
بازدید : 1658
نویسنده : Mohammad

از پاسخ من معلمان آشفتند

 از دهانشان هر چه در آمد گفتند

اما به خدا هنوز هم معتقدم

از جاذبه ی تو سیب ها افتادند

 

مرا عهدی است با ماهی

که آن ماه ،آن من باشد

مرا قولی است با جانان

که جانان جان من باشد

 

تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم

ترک روی تو کنم دلبر دیگر گیرم

بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری

من کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم

 

وقتی از غربت ایام دلم می گیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

باز هم خاطره ات دست مرا میگیرد

 

خوبرویان جهان رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد هر که شود همدمشان

روزی که سرشتند ز گل پیکرشان

سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان

 

تو همونی که توی موج بلا

واسه تو دستامو قایق می کنم

اگه موجا تو رو از من بگیرن

ذره ذره آب میشم دق میکنم

 

هر چه کردم نشوم از تو جدا بد تر شد

نرود از دل ما مهر و وفا بدتر شد

مثلا خواستم این بار مودب باشم

و به جای تو بگویم شما بدتر شد

 

از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد

آن را به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد

با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد

 

در دیده ی دل جلوه گرت می بینم

هر لحظه به شکل دگرت میبینم

هربار که بر دیده ی دل میگذری

از بار دگر خوب ترت می بینم

 

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هرچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

کنار آشنایی تو آشیانه می کنم

فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم

کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای

  و من برای زندگی تو را بهانه میکنم

 

یادته قول دادی پیشم بمونی

قصه ی عشق زیر گوشم می خونی

نمی دونست دل وا مونده ی من

 که تو رسم بی وفایی می دونی

 

از ته کوچه مرا میبینی

میشناسیم و در می بندی

شاید ای با غم من بیگانه

بر من از پنجره ای می خندی

 

چشام از غصه می باره غریبه

دل تنهام بی قراره غریبه

مث من یه روز میای گریه کنون

که دیگه فایده نداره غریبه

 

تو را روی گلبرگ ها می نویسم

در آغاز ،در انتها می نویسم

در آغاز دفترچه ی مشق هایم

تو را گر چه من بود ما می نوسم

 

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی زبگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور

 

خدایا اونو با محبت آشنا کن

به درد دل دیوونه من مبتلا کن

بیا بنشون گل مهر و وفا رو توی سینش

منو از دست دلتنگی رها کن

 

به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین

هر جفایی که کنی بر دل من عین وفاست

اگرت یار جفا پیشه ستم کرد بهار

غم مخور دادرس عاشق بیچاره خداست

 

سیه چشمی به کار عشق استاد

به من درس محبت یاد میداد

مرا از یاد برد آخر ولی من

به جز او عالمی را بردم از یاد

 

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یار ترین

سینه را ساختی از عشقش سر شار ترین

آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین

چه دل آزار ترین شد چه دل آزار ترین



:: موضوعات مرتبط: شعرهای دوبیتی , ,
:: برچسب‌ها: شعرهای دوبیتی ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: